گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

خداجون

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 3 روز سن دارد :. چند روز پیش اردلان ژاکت پوشید و خداحافظی کرد گفتم کجا میری؟ گفت  پارک  گفتم با کی میری؟  خداجون الآن هم ارشیا یه پلاستیک دسته دار را برداشته از این پلاستیک وقتی استفاده می کنم که میریم پارک روبرو و توش شلوار اضافی می گذارم برای وقتی که بارون بیاد انداخته روی شونش می گم کجا میری؟ میگه پارک میگم با کی میگه خداجون.  وقتی توی حمام هم لیف میزنم میگم این دست را کی داده ؟ میگن خداجون و این پا را کی داده ؟.... توی مهد یاد دادن که کارها را با نام کی شروع می کنیم؟ خداجون منم از این فرصت استفاده کردم برای همین خداجون توی زندگی ما 5 نفر نقش مهم...
27 دی 1394

لجبازیهای ارسلان

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 2 روز سن دارد :. چند روزی هست که ارسلان آرومم به شدت شیطون و لجباز شده برای حرفهام هم تره خورد نمی کنه تنبیهاش را هم به جون می خره . چند روزی هست که ارسلان دیوانم می کنه و از کوره در میرم . خیلی خودم را کنترل می کنم که کتک نخوره . تنبیه این روزهای بچه ها نشستن روی مبل تکی به مدت نهایت دو دقیقه هست اما ارشیا همین را هم طاقت نمیاره و هنوز نشسته میگه ببخشید که اصلا نشینه. یه وقتهایی هم تهدید می کنم که پشت دستشون می زنم و دستتون را بیارین جلو ولی فقط در حد حرف هست و دستشون را قایم می کنن اما همین براشون کافیه ، خیلی که عصبانی بشم بی محلی می کنم و باهاشون حرف نمی زنم و بازی نم...
26 دی 1394

اولین گردش بدون پوشک

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 5 ماه و 1 روز سن دارد :. یه هفته ای از شروع پروژه گذشت که خواستیم با ماشین بیرون بریم ، البته به اصرار من یه ملحفه ای را هم چندلا کردیم و روی صندلی عقب انداختیم آخه نمی دونستم چی پیش میاد چند تا شلوار و سه تا پوشک هم برای احتیاط برداشتم. البته چندباری با هم رفتیم پارک روبرو و سه چرخه سواری کردیم ولی بیشتر از یک ساعت نبوده. روز جمعه خدا خواست و هوا بهاری شد ولی امروز که شنبه هست هوای ابری و سرد ، منم به خودم گرفتم گفتم خدا هوام را داره دیگه دلم گرفته بود از تو خونه بودن. جایی که نهار خوردیم خیلی جای قشنگی بود و عکسای قشنگی می شد گرفت اما اونقدر گرفتار بچه ها شدیم و عصبی شدیم فقط ...
26 دی 1394

ابهت دخترانه

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 27 روز سن دارد :. یه روز مهمون سر زده داشتیم و نهار هم پیشمون موندن . همه بچه ها خواب بودن . وقتی آمدن ارشیا از خواب بیدار شد و به من می چسبید چون همه براش غریبه بودن، بعد ارسلان بیدار شد اونم همینطور ولی دیدن من کار دارم دو تایی مثل دو تا جوجه ترسیده توی بغل هم نشسته بودن یه کناری و دختر مهمونمون را نگاه می کردن . یه دختر با نمک 10 ماهه با موهای لخت که خیلی هم آروم داشت بیسکویتی که براش توی پیشدستی گذاشته بودم جلوش می خورد به اسم زیبای نازنین زهرا. هواسم نبود نفهمیدم کی بیسکویتها را از جلوی نازنین زهرا برداشتن و آروم آروم می خوردن ولی هواسشون هنوز به نازنین بود و حالت ط...
26 دی 1394

خاموش کن

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 9 روز سن دارد :. طبق معمول با بچه ها رفتم آرایشگاه که لحظه لحظش خاطره هست . هر بار هم با دفعه قبل متفاوت هستن. خلاصه توی راه قاقا خریده بودیم و می گفتم بریم پیش خاله بخورین و طبق معمول بچه ها قبول کردن و بازش نمی کردن و بهانه نمی گرفتن. من بچه ها را از سه تا چیز ترسوندم لولو و هاپو و ماشین . لولو برای خوابه ، هاپو برای مکانهای ممنوع چون از تاریکی هم نمی ترسن ، ماشین هم برای اینه که بتونیم چهارتایی بریم بیرون. ارسلان که خیلی محتاطه از ماشین های خاموش هم می ترسید منم می گفتم ترس نداره خاموشه ، دیگه ارسلان یاد گرفت هر ماشینی که می خواست رد بشه می گفت  خاموش کن ، خام...
21 دی 1394

تخیلات ارشیا

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 26 روز سن دارد :. یه چند وقتی هست که ارشیا یه بازی ای را کشف کرده اونم اینه که برای برادراش هممه(غذا) میاره و می خورن .  اردلان و ارسلان کنار هم چهارزانو می شینن منتظر که ارشیا از روی دیوار دستهاش را مشت کنه بیار بگذار جلوشون نگاه کنه تمام که شد دوباره بدو بدو بره غذا بیاره. یه روز داشتم نماز می خوندم هی ارشیا از روی جا نمازم می دوید رد می شد که از دیوار با فاصله دو متری سمت راستم برای بجه ها که سه  متری سمت چپم هستن غذا ببره.  بین دو تا نماز گفتم ارشیا از این دیوار بردار(سمت راستم نزدیکترین دیوار را نشون دادم)  ارشیا هم از دیوار غذا برداشته بود اما...
20 دی 1394

پیشرفت پروژه

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 26 روز سن دارد :. میدونم پست حال بهم زنی هست ولی ما مامانها عادت داریم. یه هفته از آموزش اردلان می گذشت که دیدم حرفه ای شده گفتم بگذار به اون دو تا هم برسم اول از ارسلان شروع کنم اما فایده نداشت نه اینکه ارسلان همکاری نکنه اما چون جایزه جیش توی حمام  خوراکی یا همان قاقا بود به همه میدادم ارشیا هم ذوق می کرد می خواست توی حمام جیش کنه منم از فرصت استفاده می کردم بهش اجازه میدادم اما قصد آموزشش را نداشتم فقط می خواستم ترغیبش کنم ، اما مشکل در پوشک کردنش بود که اردلان و ارسلان فیلشون یاد هندوستان می کرد ، از طرفی هم اردلانم خطاهاش زیاد شده بود و نیاز به یادآوری داشت دیدم فاید...
20 دی 1394

پیشرفت پروژه

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 21 روز سن دارد :. دو روزی هست که اردلان خودش میره جیش میکنه . بعد من را صدا می کنه .  البته دیروز کمی هم توی شلوارش میریخت اما بعد با آرامش تمام میرفت دستشویی . در کمال آرامش میره بالای صندلی چراغ را روشن می کنه و دمپاییهاش را با حوصله می پوشه و بعد میره میشینه . شلوارش را هم به صورت اورژانسی در میارم اما فهمیده این بچه اورژانسی سرش نمیشه مثل باباش همیشه ریلکسه خودش را هم کنترل می کنه . هرچی می گم بدو بدو فایده نداره با ناز و حوصله کارهاش را می کنه.   کنترل جیش بزرگ را کامل به دست گرفته اما گاهی چند قطره جیشش میریزه ولی همش به شلوارش میگیره و به زمین نمی رسه ....
15 دی 1394

سوختن ارسلان

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 21 روز سن دارد :. ارسلان راه می رفت چشماش را گرد می کرد انگشت اشارش را میاورد بالا  می گفت بخاری خطرناکه ، بخاری داغه ، میسوزیم دست نمی زنیم ، آتیش داره . یه هفته پیش زیر شکم ارسلان سوخت که واقعا نمی دونم چطور اونجا را سوزونده آخه پوشکه . بعد یه هفته هنوز پوست هم نگرفته دیگه دیشب کرم آلفا گرفتم زدم. طوری هست که وقتی پوشک می کنم هرچی پوشک را میکشم پایین باز هم سر میخوره میره بالا روی سوختگی را می پوشونه . واقعیتش این روزها که اردلان را میبرم جیش خودم هم مشکل پیدا کردم ، مامانها می دونن منظورم چیه برای همین توی حمام درگیر بودم و ارسلان و ارشیا بیرون بودن که دیدم صدای...
15 دی 1394

شیرین زبونی های ارسلان

  .: گل پسرا قند عسلا تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 21 روز سن دارد :. مامان! نماز خوندی؟ آفرین آفرین.  بابام اینجوری تشویقم نکرده بود. عصری پوشکش را باز کردم رفته اتفاقی جیش هم کرده توی حمام، شب باباش آمده با ذوق دویده جلو و با خنده می گه من جیش کردم من جیش کردم .  کاملا اتفاقی جیش کرد آخه اصلا کنترل نداره. بهش میگم گل پسرم دارم جواب میده هیچ کی نداره . تاج سر دارم و ... باباش کم بود حالا ارسلان هم اضافه شده کافیه یه لحظه جلو چشمشون نباشم . مامان کو ؟ مامااااااان ؟ یه وقتهایی هم راه میره توی خونه برای خالی بودن عریضه میگه مرضیه مرضیه ،  مرضیه مرضیه . من از دست باباش کلافه می شدم حالا دیگه...
15 دی 1394